از هنگامی که انسان زندگی اجتماعی را برگزید، لزوم برقراری ارتباط با همنوعان خود را بهعنوان یک ضرورت درک کرد. وی ابتدا به کمک ایما و اشاره و سپس به کمک اصوات، این روند ارتباطی را گسترش داد و تا بدانجا پیش ...
بیشتر
از هنگامی که انسان زندگی اجتماعی را برگزید، لزوم برقراری ارتباط با همنوعان خود را بهعنوان یک ضرورت درک کرد. وی ابتدا به کمک ایما و اشاره و سپس به کمک اصوات، این روند ارتباطی را گسترش داد و تا بدانجا پیش رفت که فیلسوفان قدیم، تفاوت انسان از سایر حیوانات را در ناطق بودن آن دانستند؛ نطقی که به معنی تفکر است و نه صرف گفتار.
سیستم ارتباطی انسانها با اتکاء به قدرت تفکر و تبادل تجربیات، در طول زمان مسیری تکاملی را طی کرده است. هرچند از جزئیات فرایند این تحول تاریخی اطلاع دقیقی در دست نیست، ولی بکار بردن نمادها و نشانههایی که بعدها کلمات و نوشتار شکل غالب آنها به حساب آمد، بهگونهای گسترش یافته است که انسان بدون ارتباط با دیگران و بهرهگیری از قدرت زبان ـ بهعنوان یکی از مهمترین ابزارهای ارتباطی ـ قابل تصور نمی باشد. به همین دلیل، دانشمندان و زبانشناسان رابطه دقیقی بین رشد فکری انسان و ساختار زبانی آن قائل هستند.
در عصر حاضر، گسترش ابزارهای ارتباطی، قدرت و دایره تأثیرگذاری آنها را بقدری توسعه داده است که انتقال تمامی تجربیات بشر به همنوعان، اعم از نسل حاضر و نسلهای آینده را فراهم آورده است. توسعه فنون انتقال پیام از طریق نوشتاری، گفتاری و تصویری و سرعت بیسابقه و متحیر کننده عملکرد ابزارهای ارتباطی، زمینه مناسبی برای تحول اساسی در ارتباطات انسانی و تبادل افکار، ایدهها و پیامها را موجب شده است.
فرهنگ یکی از گستردهترین مفاهیمی است که در علوم اجتماعی از آن استفاده میشود و دلالتهای ضمن و بار معنایی وسیعی دارد. فرهنگ ضمن آنکه مشترکات گروهی بین افراد را مینمایاند، از ویژگی خاصگرایانه و ...
بیشتر
فرهنگ یکی از گستردهترین مفاهیمی است که در علوم اجتماعی از آن استفاده میشود و دلالتهای ضمن و بار معنایی وسیعی دارد. فرهنگ ضمن آنکه مشترکات گروهی بین افراد را مینمایاند، از ویژگی خاصگرایانه و تمایزبخش نیز برخوردار است و به مجموعهی ارزشها، آداب و رسوم، سنتها، خلقیات و دستاوردهای مادی و معنوی یک جامعه اطلاق میشود که باعث تمایز آن، از جوامع دیگر میگردد. بنابه این تعریف، میتوان کارکرد هویتبخشی، آفرینش خودآگاهی جمعی و فردی و احساس همبستگی و انسجام اجتماعی را از فرهنگ انتظار داشت. به عبارت دیگر، طبق نظر «گی روشه» اشتراک در فر هنگ و اجزاء و عناصر فرهنگی، عامل اصلی مرزبندی میان گروهها و مجموعههای مختلف است؛ افزون بر این، فرهنگ مشخص کنندهی روابط درونگروهی نیز میباشد.
فرهنگ همواره خصیصهی پویایی را در خویش نهفته دارد و با توجه به قدرت یادگیری انسان، اکتسابی و قابل انتقال است. فرهنگ دگرگونی میپذیرد و عوامل درونی و بیرونی چندی، مانند نوآوریهای فرهنگی، تغییر ساختاری در نظام اجتماعی، ابداعات فنآورانه، تحولات زیست بومی، اشاعهی فرهنگی و فرهنگپذیری باعث تغییر فرهنگی میشود. بهعلاوه، پژوهشهای مردمشناختی و تاریخی نشان میدهد که با توجه به توازن و تعادل فرهنگی، خلوص فرهنگی امری غیرتاریخی و ناممکن مینماید. بدین معنی که بسیاری از عناصر یک فرهنگ، از فرهنگهای دیگر اخذ و اقتباس شدهاند و اشاعهی فرهنگی، بدین معنی فرآیندی که از طریق آن، عناصر فرهنگی از جامعهای به جامعهی دیگر انتقال مییابد و سبب دگرگونی آن میشود، ناظر به این برداشت است.
«هویت ملی» مفهومی دو وجهی است که همزمان بر تمایز و تشابه و افتراق و اشتراک دلالت دارد. از یکسو با تأکید بر مشترکات و ملاکهای پیوند دهنده، «ما» را پیرامون محوری واحد همبسته و متعهد میسازد ...
بیشتر
«هویت ملی» مفهومی دو وجهی است که همزمان بر تمایز و تشابه و افتراق و اشتراک دلالت دارد. از یکسو با تأکید بر مشترکات و ملاکهای پیوند دهنده، «ما» را پیرامون محوری واحد همبسته و متعهد میسازد و از دیگر سوی، «ما» را از «دیگران» باز میشناساند. به عبارت دیگر هویت، همسازی و واسازی را در بطن خود نهفته دارد.
هویت ملی امری انباشتی و تراکشی است و در فرایند «یادگیری اجتماعی» تکوین یافته و از سیّالیت و پویایی برخوردار است. رخدادهای مهم و ماندگار سیاسی، فرهنگی و اجتماعی گوناگون به لایههای هویتی افراد و گروهها میافزاید و ساختمان هویتی آنان را متحول و متأثر میسازد. شاکله هویتی گروهها و ملتها زمان پرورده و زمینه پرورده است. عناصر هویت ضمن آنکه از خصیصه استمرار برخوردار است و با گذشته پیوند میخورد اما هویت فردا چه بسا واجد لایهها و عناصری افزونتر خواهد بود. لذا حوادث عظیم و رویدادهای عمده جهانی نظیر انقلاب صنعتی، رنسانس، گفتمان مدرنیته، فرانوگرایی و جز آن در آفرینش و گسترش دقایق گفتمانهای هویتی نوین نقشی بسزا ایفا میکنند.
هویت تعریف و تفسیری از «خود» و «ما» است که کیستی فردی و اجتماعی اشخاص را مینمایاند و جستوجوی هویت، یافتن ارتباط صحیح فرد و جامعه بهعنوان یک کل است. هویت ممیز «ما» از «دیگران» ...
بیشتر
هویت تعریف و تفسیری از «خود» و «ما» است که کیستی فردی و اجتماعی اشخاص را مینمایاند و جستوجوی هویت، یافتن ارتباط صحیح فرد و جامعه بهعنوان یک کل است. هویت ممیز «ما» از «دیگران» بهشمار میرود. این مؤلفه تمایزبخش، واجد خصیصهی «استمرار» زمانی نیز هست.
در عصر حاضر، ملت نمایندهی یکی از اجتماعات بشری و هویت ملی برآمده از آن است. هویت ملی بهعنوان یک «احساس» جمعی» مشروط به وجود اشتراک فرهنگی و «وحدت معنایی» است که در طول زمان نیازمند تأیید و تقویت است و علاوه بر آنکه خود نیز مشمول تغییر و تحول میباشد، بازتعریف مفهوم معنابخش «هویت» در اعصار مختلف ضروری به نظر میرسد.
در جهان کنونی، به واسطه انقلاب ارتباطات که از ویژگیهای بارز آن، تحکیم فرایندهای جهانگرایانه و تغییر مفهوم محدودههای فیزیکی مکان و کاهش زمان لازم برای تهیه و فرآوری اطلاعات و روشتر شدن افق تحقق «جامعه انسانی» است، ما ناگزیر از بازتعریف مفهوم معناساز «هویت» و بازشناخت چگونگی تعامل موضوعات بومی و جهانی هستیم.
در آستانهی هزارهی سوم میلادی که فرایند جهانیشدن، فرهنگها و ملتها را به تداخل و آمیزش فرا میخواند و برخی از فرهنگها با دسترسی آسان به ابزارهای پیشرفته ارتباطی و اطلاعاتی درصدد ایجاد «فرهنگ جهانی» بوده و منادی استحاله و حذف ممیزههای بومی فرهنگهای دیگر و همگنسازی آنها شدهاند، تأمل درباره نسبت هویت ملی با فرایند جهانیشدن و راههای حفظ ثبات فرهنگ و هویت ملی ضروری به نظر میرسد. در عین حال برقراری دیالکتیک معقول و منطقی بین موضوعات محلی و جهانی ـ جهان ـ بومیگرایی اجتنابناپذیر است.
با درک چنین ضرورتی فصلنام مطالعات ملی بر آن شد، با گشایش باب بحث هویت، توجه صاحبنظران، پژوهشگران و نخبگان فکری جامعه را به آن معطوف سازد تا ضمن تبیین مفهومی هویت ملی، مؤلفههای هویت ایرانی و فرصتها و چالشهای فراروی آن را در هزارهی سوم میلادی بررسی نماید. بیان این نکته لازم است که بداعت و وسعت موضوع موجب شد که نه بهصورت تخصصی و تفصیلی، بلکه به ایجاز بدان پرداخته شود و گردانندگان فصلنامه معترفاند که فقط اذهان خلاق و نقّاد و قلمهای توانمند صاحبان اندیشه و قلم جامعه میتواند ابعاد و زوایای چندسویه موضوع مهم هویت را واکاوی نموده و فصلنامه را از غنای علمی برخوردار و از نقایص احتمالی میرا سازد.
وفاق اجتماعی، راههای نیل به آن، موانع تحقق و پیامدهای آن از دیرباز ذهن صاحبان اندیشه اجتماعی را به خود معطوف نموده است جامعهشناسان بنامی همانند آگوست کنت، دورکیم، تونیس، زیمل، پارک، پارتو، اسپنسر، ...
بیشتر
وفاق اجتماعی، راههای نیل به آن، موانع تحقق و پیامدهای آن از دیرباز ذهن صاحبان اندیشه اجتماعی را به خود معطوف نموده است جامعهشناسان بنامی همانند آگوست کنت، دورکیم، تونیس، زیمل، پارک، پارتو، اسپنسر، پارسونز و کوزر در آثار خود درباره ابعاد مختلف مفهوم وفاق اجتماعی به بحث پرداختهاند.
آگوست کنت بنیاد توافق هر جامعهای را وفاق ذهنی اعضای آن بر پایهی باورهای مشترک میداند. تونیس با طرح بحث نظم اخلاق مورد پذیرش عموم را راه تجدید بنای جامعه معرفی مینماید. دورکیم با تقسیمبندی همبستگی اجتماعی به مکانیکی و ارگانیکی، همبستگی جامعه قدیم را همبستگی مکانیکی مبتنی بر وفاق بر سر ارزشها و قواعد اخلاقی مورد پذیرش اکثریت اعضای جامعه میداند و همبستگی جامعه جدید را ناشی از تقسیم کار اجتماعی و نیاز متقابل افراد به یکدیگر میپندارد. زیمل از منظری دیالکتیکی به وفاق نگریسته و وجود نیروهای موجد ستیز و وفاق را مثبت ارزیابی میکند و تصور جامعهای برخوردار از همبستگی کامل و عاری از هرگونه ستیزه را غیرواقعی و ناممکن میداند.
پارتو نیاز افراد به تأیید دیگران و نیاز به تأیید اجتماعی و اجتناب از نادیده انگاشته شدن توسط اعضای گروه را باعث همنوایی فرد میداند. پارک بر همرنگی به معنی اتحاد تجربه و اشتراک در جهتگیری نمادین تأکید ورزیده و آن را سطحی عالیتر از توافق برمیشمرد. پارسونز هستهی اصلی نظم اجتماعی را در چگونگی هنجارهایی میبیند که مبتنی بر اصول مشترک ارزشی در جامعه است و سرانجام لوئیس کوزر وفاق را همفکری و هم احساسی میان افراد و تصمیمگیران اصلی در مورد موضوعات و اولویت آنها ارزیابی میکند.
کارکردها و پیامدهای مثبت وفاق اجتماعی از دیگر مباحث در خور توجه است. همفکری، هم احساسی و همکنشی و شکلگیری ذهن اجتماعی به همکاری و تعامل میان گروههای گوناگون اجتماعی میانجامد، به طوری که میتوان گفت بین وفاق و میزان مشارکت و همکاری اجتماعی نسبتی منطقی وجود دارد. از سوی دیگر وفاق خشونتزدا است. بدین معنی که جامعهی برخوردار از وفاق، برای حل و فصل تعارضها، نیازمند توسل به خشونت نیست. بلکه خود بستر رفع شکافها و فاصلهها نیز هست. به دیگر سخن حصول وفاق اجتماعی به معنی ایجاد جامعهای مبتنی بر نظم درونی و بینیازی از نظم بیرونی و سیاسی است؛ چه، پایانی و پویایی نظم درونی افزونتر بوده و در پرتو آن ضریب اعتماد اجتماعی میان گروههای گوناگون جامعه از یکسو و مردم و دولت از سوی دیگر بیشتر خواهد بود و ثبات، آرامش، تعادل سیاسی و اعتماد اجتماعی رهاورد چنین وفاقی ارزیابی میگردد که خود پیشنیاز برنامههای توسعهمحور شمرده میشود.
مشارکت اجتماعی نتیجه وفاق اجتماعی و خود سازوکاری مناسب برای تحقق آن نیز بهشمار میآید و بیتوجهی به آن تنها به رشد فزاینده دستگاه بوروکراسی و خروج بخشهایی از جامعه از عرصه تصمیمگیری و قدرتمندی بیش از حد گروههایی خاص میانجامد. در کشور ما با توجه به فرایند تفکیک اجتماعی و گروهبندیهای مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و نیز وجود گروههای نوپدید مخصوصاً گروههای حاصل از بسط طبقهی متوسط جدید و خردهفرهنگهای ناشی از آن، دستیابی به وفاق ملی در پرتو مشارکت همه این گروهها در عرصههای تصمیمگیری، اجرایی و نظارتی محقق میشود.
فصلنامه مطالعات ملی با درک اهمیت مسألهی وفاق اجتماعی، در این شماره به بررسی جغرافیایی معنایی مفهوم وفاق، عوامل و موانع تحقق آن در ایران، روند شکلگیری هویت جمعی، نقش اسطورهها، اعیاد و مناسک عام و قانون اساسی در وفاقآفرینی و آموزههای دینی ـ مذهبی ناظر بر آن میپردازد تا به سهم خود نقشی هر چند اندک در زمینهی تبیین ابعاد گونهگون وفاق ملی ایفا نماید.
یادآوری این نکته ضروری است که مدعی تبیین زوایا و ابعاد گسترده و مختلف وفاق اجتماعی نیستیم بلکه امیدواریم در پرتو راهنماییها، انتقادات و آثار دیگر پژوهشگران، صاحبنظران و علاقمندان در فرصتی دیگر به بررسی همهسویه و دقیقتر این مقوله بپردازیم.
نویسنده در این مقاله با اشاره به روند رو به رشد منازعات قومی در دوران پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و فروکش کردن جنگ سرد، به بررسی پدیدهی «بحران هویت» در جوامع توسعهیافته و در حال توسعه میپردازد.
وی ...
بیشتر
نویسنده در این مقاله با اشاره به روند رو به رشد منازعات قومی در دوران پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و فروکش کردن جنگ سرد، به بررسی پدیدهی «بحران هویت» در جوامع توسعهیافته و در حال توسعه میپردازد.
وی با انجام مطالعهای تطبیقی دربارهی وضع اقلیتهای قومی در کشورهای مختلف جهان، به بررسی مشکلات روزافزون دموکراسیهای غربی در برابر مهاجرت بیرویه اقوام گوناگون و همزمان، گسترش شعارهای نژادپرستانه از سوی احزاب و گروههای مختلف این کشورها، پرداخته و معتقد است که ظهور جامعهی مدنی و دموکراسی، همراه با توسعهی اقتصادی، در درازمدت میتواند وضع اقلیتها در کشورهای در حال توسعه را بهبود بخشد.